هشت سال است دلم میگیرد
اسمان بی پر و بال است دلم میگیرد
وطنم را به تو خواهم بخشید
وطنم رو به زوال است دلم میگیرد
خنده هایی که حرام است عزیز
گریه هایی که حلال است دلم میگیرد
جاده چشم و دلم بارانیست
شاید او فکر شمال است دلم میگیرد
خواب دیدم به وطن خواهم رفت
اه این فکر و خیال است دلم میگیرد
شکل پاییز و غریبم عزیز
وه که برگشت محال است دلم میگیرد.
اهای
دل ِ منم گرفتوندی نادی:(
دل ِ منم گرفتوندی نادی:(
مرسی مشعلی بسی زیبا بود
سلام
سایت قشنگی داری
قربون دلت بشم که گرفته جیگر
نظرت با تبادل لینک چیه
سلام
هیچ چیزی محال نیست
در ضمن شعرت خیلی با احساس بود خیلی قشنگ نوشتی
افرین
سلام نازنینم.ممنونم که قابلم دونستی.من کسی رو ترک نکردم عزیزم.ممنونم که اونقدر نگران من وزندگیم بودی.من نگرانیم بابت همه روابط عاشقونه دنیاست.من نگران همه بچه هایی میمونم که کنار شومینه های سرد نشستن.اگه قابل بدونین من نویسنده ام والزاماَ همه چیزهها یی که مینویسم دربازه خودم نیست.من از زبون همه عاشقهای دنیا مینویسم.از زبون همه معشوقها.وبا تمام وجودم درد وزجر تمام شدن یک رابطه رو حس میکنم.
بازهم تشکر میکنم بابت اون همه احساس مسولیتی که در ارتباط با من و زندگیم به خرج دادین.
دستتون رو می بوسم وبه خدای مهربون میسپارمتون.
سلام عزیز... امیدوارم که حالت خوب باشه. ممنونم از اینکه بهم سر می زنی... حرفهات باعث دلگرمی بود.ولی کاش می شد دوباره از شنبه شروع کرد؟؟؟؟؟ کاش یادش می ذاشت .... اگه دوست داری با هم تبادل لینک داشته باشیم.. راستی آّهنگ وبلاگت خیلی قشنگه...... راجع به قالب نظرات که گفته بودی هر کاریش می کنم درست نمی شه!!!! نمی دونم چرا؟؟؟؟ خوشحال شدم باهات آشنا شدم... موفق و شاد باشی...
salam doste aziz khaste nbashi omidvaram ke hamsihe movafagh bashi .omidvaram be rezohat beresi. omidvaram ke vatani azad dashte bashim .
سلام دوست غربت نشین
خیلی دلم گرفت مطلبت رو خوندم من دارم از ایران فرار میکنم تو از برگشت حرف میزنی
به خدا هیچی نداره اینجا جر دردسر و بی حرمتی به خدا
من که پشیمونم از برگشت اما چه سود
رفتم کنسول ایتالیا میگه باید نامه دادگاه بیاری که مبرا شدی
چی بگم والا
به خدا بی معرفت نیستتم
ولی اینجا اسیرم کردن حالم بهم میخوره از تمومشون
ولی میام پیشت دوباره
منم اپم دوست داشتی بیا
راستی ایدی م رو میذارم برات
seven_sin_sainet
سلام نادیا جان خوبی عزیز ..ممنون از کامنت پر مهرت ..یه کم سرم شلوغ بود نمیشد اصلا به بلوگم رسیدگی کنم فرصت نمیشد ...من یه عذرخواهی بدهکارم به شما بابت تاخیرم برای خدمت رسیدن ...ولی چقدر بلوگت زیبا شده یه شب شعر کامل آفرین ....یه کمی نشستم این شب شعر را نگاه کردم بسیار زیبا دیزاینش کردی خانمی و راجب شعرت باید بگم عالی بود راستی این شعر ها مال خودت هست اگه اینطوره تاریخ سرودنش هم بذار خودش بعد ها یه خاطرس که برات باقی میمونه ...منتظر نوشته های خوبت هستم ...من هم اپ کردم خوشحال میشم بیای ..فعلا
خیلی جالب مینویسی. خوشحال میشم نظرتو در مورد وبلاگم بخونم . ممنون میشم اگه قابل بدونی وبه منم لینک بدی.موفق باشی.منتظرتم.
نادیا خانم:
درود بر شما.
عجب دفتر دستک رنگی ای اینجا راه انداخته اید!
جالب و گیراست.
سلام دوست غربت نشین
چرا پیش ما نمیایی
ما رو قابل نمیدونی یا از دستم ناراحتی
که اومدم ایران پیشت نیومدم
به هر حال اگه رفتارم باعث ناراحتی تو شد ببخشید
بیا پیشم اپیدم
یا حق
برگشت محال است !
خیلی دلم گرفت وقتی شعرت و خوندم
مخصوصا این قسمتش:
~*~
وه که برگشت محال است دلم میگیرد!
~*~
سلام. خیلی جالب مینویسی. خوشحال میشم نظرتو در مورد وبلاگم بدونم. اگه قابل دونستی ممنون میشم به منم لینک بدی.موفق باشی. منتظرتم.
سلام
وبلاگ خیلی خیلی زیبایی داری بهت تبریک میگم
تورا گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگین اند و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمی دانی چه غمگین اند
خوشحال میشم به من سر بزنی
-----\|//
-------( @@)
--ooO--(_)--Ooo
..............................
.......Oooo...............
.......(....)...oooO....
.......|..(......(....)....
.......(..)........)..|.....
....................(..)......
......topoli................
.........wAs....HeRe!.
بابا دمت گرم
سلام
مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم
موفق باشی ....
کجایی دخترم؟ نیستی چند وقته:(
سلام باید بگم که وبلاگ جالبی دارید. طراحی وبتون زیباست.شاد باشید....وسرخوش.
مهربانی:
چرا حرفی نبود از مهربانی بر لبت این بار؟
و یاد از عشق ـ این افسانه مبهم ـ نیاوردی
نگاه آبی ات لغزید بر خاکسترم اما
نلرزید اشکی از چشمت به ابرو خم نیاوردی
نگفتی عاشقم تنهاست در آن سوی رویاها
و دستان غریبش را نمی گیرد کسی در دست
قرار ما از اول این نبود ای مهربان من
قرار ما سخن از عشق گفتن بود یادت هست؟
چه می سازد هجوم سنگ ها با آینه آری
شکستم در خود و با کس خیال گفتگویی نیست
ز هر چه نام و یادی از تو در آن نیست بیزارم
غریبم با هر آنچه از تو در آن رنگ و بویی نیست
خوبی
خوشکله
راستی کی قرار بود بیای وبلاگ من مهمونی ( نیش )
من منتظرم بیا یه سر بزن بد نمیگزره