یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

فاجعه ناباورانه بود

در ان هنگام که با چوب

نابرابری کوفتندمان

تنفس میسر نبود

در انزمان که تمامی

خلاء نصیبمان شد از تمامیت هوا                                           

نظاره ای نمایان میسر نبود

در ان زمان که

طلیعه نور در اغوش غروب جان داد

مضطربانه در سکوت

تمام چشم اندازمان شکست غرور نور بود

جوانه ای میسر نبود

در ان زمان که

بهارمان سست عنصر و بی مایه

در جاودانگی غربت و پاییز رنگ باخت

تحمل از کجا تا کجا میسر است؟

از بودنمان در مرز گداختگی روی خط ایام

تا نبودنمان؟ تا کجا ؟ تا عدم؟

و باز هم این میسر نیست هرگز

بو . نبودمان از چه روست؟

دارو ندارمان بهر چیست؟

ما که تنها چون عنکبوتی به دور خود تار تنیده ایم

و ایا این تنیدنمان از برای چیست؟

که بی کوله بار و عریان امدیم و همچنان است رفتنمان

پیکر استاد ممیز در کردان آرام خواهدگرفت
 پدر گرافیک ایران غروب کرد، وی را به خاک خواهیم سپرد و برای خوش‌باشی‌اش دعا خواهیم کرد.

برای آنان که دوستش می‌داشتند و می دارند  هنوز، شنیدن جمله‌ایی به مانند مراسم تشییع پدر گرافیک ایران دوشنبه برگزار می‌شود، سخت و عذاب آور است اما همگی گردهم ‌آیید تا سرنوشت تصویر کشورمان را رغم زد به دست سرنوشت بسپاریم. 
پیکر این استاد والا مقام روز دوشنبه ، هفتم آذر ماه به سوی کردان تشییع خواهد شد و در مراسمش هنرمندانی مانند آیدین آغداش لو، بهروز غریب پور، حبیب الله اسداللهی شرکت خواهند کرد .
مرتضی ممیز متولد سال 1315 در تهران  بود، وی دارای درجه کارشناسی ارشد هنرهای تربیتی از مدرسه ملی هنرهای تربیتی پاریس و کارشناسی نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود،‌طراحی گرافیک چیست؟ هنر گرافیک در ایران، نشانه‌ها و طرحی جلد کتاب از جمله آثارمکتوب وی است.
وی علاوه بر عضویت هیأت علمی دانشکده هنرهای زیبا، انجمن بین‌المللی طراحان گرافیک و انجمن طراحان گرافیک ایران عضو پیوسته فرهنگستان هنر نیز بود.
یادش خوش و مقامش گرامی باد .

.............................................

عشق مخملین سرابی بیش نیست

که به هر اشارتی و به هر غمزه ای

بر ترازوهای بی عدالتی توزین میشود

با من از عشق این دیر واژه تردید مگو

............................................

زندگی یعنی چه؟

زندگی یعنی نبرد سنگ و شیشه

زندگی یعنی شکستن

زندگی یعنی سقوط

از بلندای غرور تا قعر سردابی رسیدن

زندگی یعنی بریدن

رفتن اما نرسیدن

زهر تلخی را چشیدن

درد دوری را کشیدن

تن سپردن بر باد

سر سپردن بر خاک

زندگی سردابه ای تاریک و کور است

راه و جاده بی عبور است

زندگی ساز شکستست

زندگی تار گسستست

زندگی زجر و جفاست

زندگی یعنی فقط رنج و بلاست.

 

از دوستی که لطف کردند و اشکالات منو گوشزد کردند بسیار متشکرم . این لطف باعث بهتر نوشتن من میشود . اگر موردی در این نوشته ها میبینید به این علته که من از سنین پایین جلای وطن کردم و در غربت زندگی میکنم همین اندازه توانایی هم که دارم به خاطر عشق و علاقه به وطن و زبان مادریم بود . ممنونم اگر در یاد گیری اصولی نثر و شعر کمکم کنید .

با تشکر فراوان

کو سلامی که بر منحنی ترین واژه ها

زیباترین پذیرفتنیها بود؟

باور کردم در نهایت ناباوری

تیک تاک تیک تاک

این عبور ثانیه هاست ؟

در کدامین جای زمان ایستاده ام من کنون

لحظه های با شکوه و دوست داشتنی

زود از من عبور کردند

و در مداری خالی از تنفس بر قرار ماندم

لحظات پر گزند گویی هرگز در حرکت نیستند

و کنون زمان در بهبهه جنجال و هیاهو ایستاد از برای من

تیپ تاپ تیپ تاپ تیپ تاپ

این صدای نبض حیات بود

که در لحظه ای ناگاه بی صدا ماند؟

من کجای این سرزمین بی طپش و مسکون ایستاده ام؟

چه ظلمت غلیظی چه نبرد نابرابری

این خلا غریب در کجای هستی بود

که نه دیدمش و نه شنیدمش تا کنون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه رویش پیچکها ٬ نه صدای چکاوکها ٬ نه بوی اقاقیها ٬ نه سرخی شقایقها

فقط سیاهی و سکوت

چه جاده تنگی چه صلیب سنگینیست بر دوشم

قدم به قدم علامت تنفس ممنوع

قدم به قدم علامت فریاد ممنوع

سرم به دوران میافتد  از این پیچ و خم از این سرازیری پر شیب

صداهای مبهم در هم میپیچد

کلمات نا مفهوم با هم عجین میشوند

اه خدای من این چه حالتیست که میفشرد مرا ظالمانه در خویش

 من راه خانه ام را گم کرده ام

به دنبال صدایی روان شده بودم

اما صدا هم در زوزه های باد گم شد

چه کسی مرا صدا کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خانه ام کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟